اینگونه بهنظر میرسد که کریستُف کُلمب، قاره آمریکا؛ الکساندِر فلمینگ، پنیسیلین؛ و لوئی پاستور، واکسن را بهطور غیرمنتظره کشف کردند. واقعیت آن است که دستیابی غیرمُترقبه، تصادفی، و غیرمُنتظره به ایده یا راهحلی ارزشمند مانند پنیسیلین و واکسن بهندرت رُخ میدهد.
هیچیک از مسئلههای کسبوکار تصادفی حل نمیشوند؛ و حلشان نیازمند پیمودن مسیری مُشخص (Mendonça, Cunha, & Clegg, 2008)؛ و پایبندی به فرآیندِ حل مسئله است (Olma, 2013)؛ و فرآینـدِ حل مسئله با کشف و فهـمِ مسئله کسبوکار آغاز میشود (Gharajedaghi, 2011)؛ و فهم مسئله کسبوکار نیازمند تشخیص فضای مسئله است (Snowden, 2002). یعنی، باید بفهمیم مسئلههایی که گرفتارمان کردهاند و عزممان را برای حلشان جزم کردهایم در کُدام فضا شکل گرفتهاند، و از کُدام گونه هستند.
دیوید اسنودِن مُعتقد است مسئلههای کسبوکار در سه فضای منظم[۱]، نامُنظم[۲]، و مُنظمگُریز[۳] شکل میگیرند؛ و مفهوم نظم را برمبنای رابطهٔ علت و معلولی[۴] مسئله تعریف میکُند (Snowden, 2002)
مسئلههایی را که به هر شیوهای میشود حلشان کرد در فضای مُنظم یا نامُنظم پدیدار میشوند؛ و مسئلههایی که در فضای مُنظمگُریز پدیدار میشوند حلناپذیرند. شناخت سه فضای مُنظم، نامُنظم، و مُنظمگُریز مُهم است؛ چراکه، چگونگی فهم و روش حل مسئله را تعیین میکنند. چنانچه بفهمیم مسئله در فضای مُنظمگُریز شکل گرفته است باید از آن بگذریم؛ چراکه دانشِ بشر امروزی قادر به حلشان نیست؛ و اگر بر حلشان اصرار کنیم، زمان و سرمایه و دیگر منابع نازنین بُنگاه را در تلاشی بیهوده بر باد خواهیم داد. حیف نیست؟
پس، تمام تمرکزمان باید بر حل مسئلههای کسبوکار در دو فضای مُنظم و نامُنظم باشد!
اسنودِن مسئلههای کسبوکار را برمبنای رابطه علت و معلولیشان در پنج گونهٔ ساده[۵]، درهمتنیده[۶]، پیچیده[۷]، آشوبناک[۸]، و هرجومرج[۹] طبقهبندی کرد (Snowden, 2002):
بُنگاهها باید از مسئلههای هرجومرج که حلناپذیرند و در فضای مُنظمگُریز شکل میگیرند دوری کنند. بیشتر مسئلههای شکلگرفته در بازارهای مُتلاطم از گونه پیچیده و آشوبناک است؛ که حلپذیرند؛ اما، حلشان آسان نیست. روش حل مسئلهها مُتفاوت است:
تمام بُنگاه میتوانند مسئلههای ساده، و با اغماض میتوانند مسئلههای درهمتنیده را با کمک تجربه قبلی یا با کمک مُشاوران خبره حل کنند؛ اما، حل مسئلههای پیچیده، گاو نَر میخواهد و مردِ کُهن!
عیار بُنگاه و کاربلدی متولیانشان را کیفیت حل مسئلههای پیچیده تعیین میکند. اینکه چیلیوری و ریحون بساطشان را جمع کردند؛ و علیبابا و اِلیگشت افرادشان را تعدیل کردند؛ و فلان شرکت در لاک دفاعی فرو رفته است؛ و بهمان شرکت برای جذب نیروهای تعدیلشده دیگر بُنگاهها تلاش میکند، نشاندهندهٔ شیوه حل مسئلههایی است که گرفتارشان کرده است. سنجش موفقیت بُنگاهها در حل مسئلهها نیازمند صبوری و همراهی با زمان است!
قرچهداغی فرآینـدِ حل مسئله را ترکیبِ (۱) کشف و صورتبندی مسئله، و (۲) حل مسئله تعریف کرده است، که کشف مسئله مترادف با توانایی کشف تفاوتها میان چیزهایی است که بهنظر مشابه هستند؛ و حل مسئله مترادف با توانایی کشف شباهتها میان چیزهایی است که بهنظر متفاوت هستند (Gharajedaghi, 2011).
حل مسئله با تبدیل مُشکل ساختارنیافته[۱۰] به مُشکل ساختاریافته[۱۱] (Snowden & Boone, 2007)، یا تبدیل مُشکل[۱۲] به مسئله[۱۳] آغاز میشود؛ که مُشکل را با ساختاردهی به مسئله تبدیل میشود؛ و مسئلهها در سه مرحلهٔ کشف[۱۴]، صورتبندی[۱۵]، و حـل مسئله[۱۶] حل میشوند (Nickerson, Yen, & Mahoney, 2012).
مارتین[۱۷] حل مسئله را در قالبِ قیف دانش[۱۸] در سه فضای مُشکل، ابتکار، و راهحل تعریف کرد، و دانشِ لازم در طرف ورودی را از گونهٔ اکتشاف[۱۹]، و در طرف خروجی را از گونهٔ بهرهبرداری[۲۰] تعریف کرد (Martin, 2009).
آلِکس آزبُـرن[۲۱]، واضع تکنیک بـارش فکری[۲۲]، سالها قبل مفهوم فرآینـدِ حل خلاق مسئله[۲۳] را بهطور رسمی صورتبندی؛ و مفهومِ تفکـرهای همگرا[۲۴] و واگرا[۲۵] را مُعرفی کرد.
تفکـر واگرا برای خلـقِ ایدهها و گزینههای متعدد و متنوع؛ و تفکر همگرا برای ارزیابی گزینهها و انتخاب گزینه مطلوب استفاده میشود (Osborn, 1979). ادبیاتی آزبُــرن و مارتین متفاوت است. آزبُــرن بهجای «اکتشاف» از واژهٔ «واگرا»، و بهجای «بهرهبرداری» از واژهٔ «هـمگرا» استفاده کرد.
لاکوود و پاپکـه[۲۶] از راسل ایکاف نقل قول کردهاند که «حل موفق مسئله نیازمند کشف راهحلِ دُرست برای مسئلهٔ دُرست است. ما اغلب شکست میخوریم، چراکه مسئلهای نادُرست را حل میکنیم، یا راهحلی نادُرست برای مسئلهای دُرست مهیا میکنیم» (Lockwood & Papke, 2017). پس، حل دُرستِ مسئله نیازمند توجه کامل به تمام فرآینـدِ حل مسئله از کشفِ دُرستِ مُشکل تا اجرای دُرستِ راهحل است.
بنیاد آموزش خلاقیت[۲۷] فرآینـدِ حل خلاق مسئله را مُشتمل بر (۱) شفـافسازی مُعضل[۲۸]، (۲) ایدهپردازی[۲۹]، (۳) خلـقِ راهحل[۳۰]، و (۴) اقدام[۳۱]؛ با سه پیشفرض تعریف کرده است که (الفـ) هر فرد بهنوعی خلاق است؛ (بـ) مهارتهای خلاقیت آموختنی و ارتقاپذیر هستند؛ و (جـ) تفکرهای همگرا و واگرا باید در تعادل باشند (Creative Education Foundation, 2015).
بـاسادور و همکاران[۳۲] فرآیند حل خلاق مسئله را مُشتمل بر (۱) کشف مُشکل[۳۳]، (۲) صورتبندی مسئله[۳۴]، (۳) صورتبندی راهحل[۳۵] ، و (۴) اجـرای راهحل[۳۶] تعریف کردهاند (Basadur, Basadur, & Licina, 2013).
روشهای بالا را متخصصان حوزه حل خلاقِ مسئله مانند آزبورن، باسادور، و پوچیو مطرح کردهاند؛ و روششان معمولاً به راهکار[۳۷] مُنجر میشود. در سوی دیگر فضای حل مسئله، متخصصان حوزه نوآوری هستند که بر حل مسئلههای کسبوکار متمرکزند، و روشهای حل مسئلهشان باید به مفهوم، محصول، یا خدمتِ تازه منجر شود.
آژانسهای دیجیتال بُنگاههایی دوسویه[۳۸] هستند؛ که از یکسو، مسئلههای مُشتریانشان را باید بهطور روشمند حل کنند؛ و از دیگرسو، مصرفکنندگان را باید بهسوی قیف محصول یا خدمت مُشتریان هدایت کنند. انجام همزمان این کارها نیازمند مهارت نوآوری، و تسلط بر روشهای متنوع حل مسئله است؛ پس، باید با روشهای پیشنهادی امثالِ باسادور برای حل خلاق مسئله آشنا؛ و هم بر متدولوژیهای نوآوری مُسلط باشند.
نوآوری و حل خلاق مسئله فرآیندی سیستمی و سیستماتیک است؛ و در قسمت ۲ دربارهٔ مرحلههای نوآوری، یا گامهای حل مسئله در فضای نوآوری صحبت خواهیم کرد.
Basadur, M., Basadur, T., & Licina, G. (2013). Simplexity Thinking. In Encyclopedia of Creativity, Invention, Innovation and Entrepreneurship (pp. 1617–۱۶۳۴). https://doi.org/10.1007/978-1-4614-3858-8_427
Creative Education Foundation. (2015). Educating for Creativity Level 1 Resource Guide. Retrieved from http://www.creativeeducationfoundation.org/wp-content/uploads/2015/06/EFC-Level-1-FINALelectronic.pdf
Gharajedaghi, J. (2011). Systems Thinking : Managing Chaos and Complexity A Platform for Designing. In Systems Thinking. https://doi.org/10.1016/B978-0-12-385915-0.00022-2
Lockwood, T., & Papke, E. (2017). Innovation by design: how any organization can leverage design thinking to produce change, drive new ideas, and deliver meaningful solutions (First edit). Retrieved from https://www.amazon.com/Innovation-Design-Organization-Meaningful-Solutions/dp/1632651165
Martin, R. (2009). The design of business: why design thinking is the next competitive advantage. Harvard Business Press.
Mendonça, S., Cunha, M. P. E., & Clegg, S. R. (2008). Entrepreneurship and Innovation – Organizations, Institutions, Usought Innovation : Serendipity in Organizations. Innovation, ۴۷. Retrieved from www2.druid.dk/conferences/viewpaper.php?id=3235&cf=29
Nickerson, J., Yen, C. J., & Mahoney, J. T. (2012). Exploring the Problem-Finding and Problem-Solving Approach for Designing Organizations. Academy of Management Perspectives, ۲۶(۱), ۵۲–۷۲. https://doi.org/10.5465/amp.2011.0106
Olma, S. (2013). The Serendipity Machine. ۷۴.
Osborn, A. F. (1979). Applied imagination: principles and procedures of creative problem-solving. Retrieved from https://www.amazon.com/Applied-Imagination-Alex-F-Osborn/dp/0023895209
Snowden, D. (2002). Complex acts of knowing: paradox and descriptive self‐ Journal of Knowledge Management, ۶(۲), ۱۰۰–۱۱۱. https://doi.org/10.1108/13673270210424639
Snowden, D., & Boone, M. (2007). A Leader’s Framework for Decision Making – Harvard Business Review. Harvard Business Review, ۱–۸. Retrieved from www.hbr.orgorcall800-988-0886.www.hbrreprints.org
Teece, D. J. (2011). Dynamic capabilities and strategic management: [organizing for innovation and growth]. Oxford Univ. Press.
Tidd, J., & Bessant, J. (2009). Managing innovation: integrating technological, market and organizational change (۴th Editio). Wiley.
[۱]. Ordered
[۲]. Unordered
[۳]. Disorder
[۴]. Cause and Effect
[۵]. Simple (Obvious)
[۶]. Complicated
[۷]. Complex
[۸]. Chaotic
[۹]. Anarchy
[۱۰]. Unstructured Problem
[۱۱]. Structured Problem
[۱۲]. Challenge, Issue, or Need
[۱۳]. Problem
[۱۴]. Problem Finding
[۱۵]. Problem Formulating
[۱۶]. Problem Solving
[۱۷]. Roger L. Martin
[۱۸]. Knowledge Funnel
[۱۹]. Exploration
[۲۰]. Exploitation
[۲۱]. Alex Faickney Osborn
[۲۲]. Brainstorming
[۲۳]. Creative Problem Solving Process (CPSP)
[۲۴]. Convergent Thinking
[۲۵]. Divergent Thinking
[۲۶]. Thomas Lockwood and Edgar Parke
[۲۷]. Creative Education Foundation
[۲۸]. Clarify
[۲۹]. Ideation
[۳۰]. Solution
[۳۱]. Implementation
[۳۲]. Min Basadur, Tim Basadur, and Gordana Licina
[۳۳]. Generating
[۳۴]. Conceptualizing
[۳۵]. Optimizing
[۳۶]. Implementing
[۳۷]. Solution
[۳۸]. Ambidextrous organization